اصطلاحات
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها »
1- "پرید"یکی از اصطلاحات رایج در بین رزمندگان این واژه بود. وقتی یکی از بچهها در آفندها یا پدافندها به فیض عظمای شهادت نائل میگردید، همرزمان او می گفتند: فلانی هم پرید. به حق هم چنین بود پریدن از عالم "ناسوت" به عالم "لاهوت و ملکوت" 2- "پریدنی شده": این اصطلاح را برای کسی بکار میبردند که حال و هوای معنوی خوبی داشت، بیشتر اوقات خود را به نماز، عبادت و نیایش میپرداخت و به قول بچهها آماده شهادت...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها »
1- "پرید"یکی از اصطلاحات رایج در بین رزمندگان این واژه بود. وقتی یکی از بچهها در آفندها یا پدافندها به فیض عظمای شهادت نائل میگردید، همرزمان او می گفتند: فلانی هم پرید. به حق هم چنین بود پریدن از عالم "ناسوت" به عالم "لاهوت و ملکوت" 2- "پریدنی شده": این اصطلاح را برای کسی بکار میبردند که حال و هوای معنوی خوبی داشت، بیشتر اوقات خود را به نماز، عبادت و نیایش میپرداخت و به قول بچهها آماده شهادت...
شهدا سال 61-زندگینامه شهید سید کمالالدین مظلومی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد سيد کمال الدين مظلومي »
سیدی نورانی از سلاله پاک رسولالله (ص) در روستای دهریز از توابع شهرستان نیریز در سال ۱۳۳۵ محیط خانوادهای متدین را روشن نمود. به اذن خدا اذان و اقامه را در گوشش خواندند و نام مبارکش را «سید کمال» خطاب کردند. هنوز دستهای مهربان و پر عطوفت مادر موهای زیبای سید را شانه نکرده بود که فلک او را از نعمت داشتن مادر محروم ساخت. غم سنگین بیمادری روحیه لطیف و ظریف کودکانه او را سخت متأثر ساخت...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد سيد کمال الدين مظلومي »
سیدی نورانی از سلاله پاک رسولالله (ص) در روستای دهریز از توابع شهرستان نیریز در سال ۱۳۳۵ محیط خانوادهای متدین را روشن نمود. به اذن خدا اذان و اقامه را در گوشش خواندند و نام مبارکش را «سید کمال» خطاب کردند. هنوز دستهای مهربان و پر عطوفت مادر موهای زیبای سید را شانه نکرده بود که فلک او را از نعمت داشتن مادر محروم ساخت. غم سنگین بیمادری روحیه لطیف و ظریف کودکانه او را سخت متأثر ساخت...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید علیرضا حائم
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
سر را به خدا سپرده بود و با قامتی چون کوه، استوار در مقابل پلیدی و پلید پروران ایستاده بود. آرزوی نوشیدن یک جرعه میناب از دست ساقی حق داشت که دوست پذیرایش شد و برخوان نعمت خود او را نشاند. او که در روز ۲۰ خردادماه سال ۱۳۴۴ در یک خانواده متدین و مذهبی، در شهرستان نیریز دیده به جهان گشود. وقتی روی ماهش را دیدند، لبخند بر لبهای پدر و مادر نشست و با سپاس از...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
سر را به خدا سپرده بود و با قامتی چون کوه، استوار در مقابل پلیدی و پلید پروران ایستاده بود. آرزوی نوشیدن یک جرعه میناب از دست ساقی حق داشت که دوست پذیرایش شد و برخوان نعمت خود او را نشاند. او که در روز ۲۰ خردادماه سال ۱۳۴۴ در یک خانواده متدین و مذهبی، در شهرستان نیریز دیده به جهان گشود. وقتی روی ماهش را دیدند، لبخند بر لبهای پدر و مادر نشست و با سپاس از...
استفاده دولتی ممنوع
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یکی از رزمندگان جمعی گردان، بنام آقای محسن خوشبخت، که اهل داراب بودند. موتورسیکلت شخصی خود را به گردان آورده بود. هر کدام از بچهها که جایی کار داشتند، به او میگفتند: محسن موتورت را بده تا بروم فلان جا و برگردم. آنقدر موتور ایشان را بچهها استفاده کردند تا اینکه او مجبور شد روی آن بنویسد: "استفاده دولتی ممنوع". ...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یکی از رزمندگان جمعی گردان، بنام آقای محسن خوشبخت، که اهل داراب بودند. موتورسیکلت شخصی خود را به گردان آورده بود. هر کدام از بچهها که جایی کار داشتند، به او میگفتند: محسن موتورت را بده تا بروم فلان جا و برگردم. آنقدر موتور ایشان را بچهها استفاده کردند تا اینکه او مجبور شد روی آن بنویسد: "استفاده دولتی ممنوع". ...
گلایه ای از دوستان
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات والفجر هشت »
در اینجا ضمن احترام به همه کسانی که سعی در ثبت خاطرات و جانفشانیهای جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه ایران اسلامی نمودهاند، گلایهای هم داریم. از نویسنده یا نویسندگان محترم کتاب "نبرد فاو" از انتشارات معاونت سیاسی ستاد کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. نویسنده محترم کتاب در بحث "عملیات ایذایی در محور جاده ام القصر" در صفحه 195، در شرح عملیات شب 27/11/1364، شرح فداکاریهای رزمندگان لشکر محمد رسولالله(ص) را حتی با ذکر نام گروهان و گردان...
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات والفجر هشت »
در اینجا ضمن احترام به همه کسانی که سعی در ثبت خاطرات و جانفشانیهای جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه ایران اسلامی نمودهاند، گلایهای هم داریم. از نویسنده یا نویسندگان محترم کتاب "نبرد فاو" از انتشارات معاونت سیاسی ستاد کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. نویسنده محترم کتاب در بحث "عملیات ایذایی در محور جاده ام القصر" در صفحه 195، در شرح عملیات شب 27/11/1364، شرح فداکاریهای رزمندگان لشکر محمد رسولالله(ص) را حتی با ذکر نام گروهان و گردان...
شهدا سال ۶۴ -وصیتنامه شهید محمدحسین نیک منش
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد محمد حسين نيک منش »
بسمالله الرحمن الرحیم ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیلالله فیقتلون، فیقتلون وعداً علیه حقاً فی التوراتِ و الانجیلِ و القرآنِ و من اوفی بعهدهِ من الله فستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم. خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنها درراه خدا جهاد میکنند که دشمن دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند. این وعده قطعی است بر خدا و...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد محمد حسين نيک منش »
بسمالله الرحمن الرحیم ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیلالله فیقتلون، فیقتلون وعداً علیه حقاً فی التوراتِ و الانجیلِ و القرآنِ و من اوفی بعهدهِ من الله فستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم. خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنها درراه خدا جهاد میکنند که دشمن دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند. این وعده قطعی است بر خدا و...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید علی مولازاده
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهید علی مولازاده »
فراموش نکنیم که سرافرازی و اقتدار ما در میان ملتهای جهان و عزت و سربلندیمان در میان مسلمانان مرهون آن سبز قامتانی است که در مقابل تجاوز و ستمگری همچون سرو آزاده ایستادند و هرگز خَم نگشتند. سرگرد شهید علی مولا زاده یکی از همان آزادگانی است که در سال ۱۳۱۸، در میان خانوادهای متوسط و متدین از شهروندان شهرستان نیریز، دیده به جهان گشود. روزهای زیبا و پرطراوت کودکی را در دامن پرمهر خانواده سپری نمود. برای آموختن...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهید علی مولازاده »
فراموش نکنیم که سرافرازی و اقتدار ما در میان ملتهای جهان و عزت و سربلندیمان در میان مسلمانان مرهون آن سبز قامتانی است که در مقابل تجاوز و ستمگری همچون سرو آزاده ایستادند و هرگز خَم نگشتند. سرگرد شهید علی مولا زاده یکی از همان آزادگانی است که در سال ۱۳۱۸، در میان خانوادهای متوسط و متدین از شهروندان شهرستان نیریز، دیده به جهان گشود. روزهای زیبا و پرطراوت کودکی را در دامن پرمهر خانواده سپری نمود. برای آموختن...
زندگینامه جانباز علیرضا عابدی
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
علی رضا عابدی در تاریخ 1/4/1342 در خانوادهای مذهبی و عاشق اهل بیت علیهم السلام در شهرستان نیریز دیده به جهان گشود. از همان ابتدای کودکی به خواست دایی و همچنین به علت خوابی که مادرشان دیده بودند، فرزند نورسیده را علیرضا نامیدند. وی پس از گذراندن دوران خردسالی و کودکی، در سن 7سالگی مدتی در دبستان فرهنگ اسلامی و مدتی نیز دبستان فرهمندی دوره ابتدایی را گذراند. پس از دوران ابتدایی در مدرسه راهنمایی ولی عصر(عج) ثبت...
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
علی رضا عابدی در تاریخ 1/4/1342 در خانوادهای مذهبی و عاشق اهل بیت علیهم السلام در شهرستان نیریز دیده به جهان گشود. از همان ابتدای کودکی به خواست دایی و همچنین به علت خوابی که مادرشان دیده بودند، فرزند نورسیده را علیرضا نامیدند. وی پس از گذراندن دوران خردسالی و کودکی، در سن 7سالگی مدتی در دبستان فرهنگ اسلامی و مدتی نیز دبستان فرهمندی دوره ابتدایی را گذراند. پس از دوران ابتدایی در مدرسه راهنمایی ولی عصر(عج) ثبت...
وای چشمم وای چشمم
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در جریان عملیات کربلای 10 که گردان کمیل بمباران شد. یکی از برادران که نسبتا" هم آدم سنگین وزنی بود، بر اثر بمباران شدیدا" مجروح شده و از ناحیه پای راست آسیب دید. داد میزد که وای پام وای پام! در کنار دستش یک برادری که جثه ضعیفتری داشت فریاد میزد: وای چشمم! وای چشمم! در حالیکه مشکلی نداشت و مجروح نشده بود. از او سئوال کرده بودند، چرا فریاد میزدی وای چشمم؟ گفته بود برای اینکه فلانی...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در جریان عملیات کربلای 10 که گردان کمیل بمباران شد. یکی از برادران که نسبتا" هم آدم سنگین وزنی بود، بر اثر بمباران شدیدا" مجروح شده و از ناحیه پای راست آسیب دید. داد میزد که وای پام وای پام! در کنار دستش یک برادری که جثه ضعیفتری داشت فریاد میزد: وای چشمم! وای چشمم! در حالیکه مشکلی نداشت و مجروح نشده بود. از او سئوال کرده بودند، چرا فریاد میزدی وای چشمم؟ گفته بود برای اینکه فلانی...
پشه های خط خرمشهر
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
آقای محمدزاده در مورد ناراحتی بچهها از پشههای خط خرمشهر میگوید: " هوا گرم و منطقه کاملا" باتلاقی و مرطوب بود. گردان کمیل در نخلستانهای حاشیه شرقی اروند مستقر بود. پشه در این منطقه خیلی زیاد بود و برای جلوگیری از گزیدگی پشهها یک پماد در اختیار بچهها قرار می گرفت، که مشهور به " پماد سنگر " بود. اما پشهها در برابر این پماد هم مقاوم شده بودند و از بوی این پماد بدشان نمیآمد. پشهها طوری اذیت میکردند...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
آقای محمدزاده در مورد ناراحتی بچهها از پشههای خط خرمشهر میگوید: " هوا گرم و منطقه کاملا" باتلاقی و مرطوب بود. گردان کمیل در نخلستانهای حاشیه شرقی اروند مستقر بود. پشه در این منطقه خیلی زیاد بود و برای جلوگیری از گزیدگی پشهها یک پماد در اختیار بچهها قرار می گرفت، که مشهور به " پماد سنگر " بود. اما پشهها در برابر این پماد هم مقاوم شده بودند و از بوی این پماد بدشان نمیآمد. پشهها طوری اذیت میکردند...
قبلي 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53
54
55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 بعدي